قابها

  • ۰
  • ۰


فکر که می کنم میبینم بدترین تابستانی که داشته ام، همین تابستان است. چون نه مسافرت درست حسابی رفتم و نه خوش گذرانده ام. در کل تابستان خوبی نبود. این اواخر هم که آب و هوا سر شوخی با ما دارد. آخر چرا من باید در فصل "تابستان" لباس گرم بپوشم؟! برنامه های زیادی داشتم که میخواستم این تابستان آن ها را انجام دهم که کارهایی پیش آمد و من دریغ از به انجام رساندن یک برنامه. تنها دلخوشیم این است که به اندازه کافی (شاید هم اضافه) بستنی های مختلف را چشیده ام. شاید هم این اواخر تابستان مسافرتی هم رفتیم ولی هرچه باشد هوا سرد است. از طرفی هم وقتی به غروب 31ام شهریور فکر میکنم، آشوبی در دلم برپا می شود که بهتر است سراغش را نگیرید. خود خواهی تمام است که آرزوی 6 ماهه بودن تابستان را در ذهنم بپرورانم ولی چه کنم؟!

۱۱ پیام Like ۶ ۴ شهریور ۹۴
ف. ش.

می گوید: کلمات گاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...
این روزها " دوستت دارم " ها دیگر قلب کسی را به تپش وا نمیدارد !
و گونه کسی را سرخ نمیکند !
می گویم : مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است ! تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!
یکی دیروز و یکی فردا.

۵ پیام Like ۶ ۳ شهریور ۹۴
ف. ش.
با ته مانده ی خاطراتم ساختم خانه ای
خانه ای بزرگ پر از شادی، همه چیز و کس بودند آنجا
آنهایی که بودم عاشقشان
نمی خواهم از این خانه آیم برون
نمی خواهم بخشم به این جهان پایان
تنها
می خواهم باشم تنها، در این دنیا
می خواهم بینم همه آجرهایش را
تا یادم افتد آنچه رفته از یاد
حس خوبی دارد بودن اینجا
نیست خبری از آشوب
نیست خبری از اضطراب
تنها اضطرابی که دارم شاید
باشد اینکه آب شده باشد بستنیم زود
کاش برون نیامده بودم از آن
کاش زنگ ساعت شده بود خراب
کاش می ماندم
کاش ...
۱۴ پیام Like ۹ ۲۰ مرداد ۹۴
ف. ش.
این پست برزورسانی خواهد شد (;

تو یه مسابقه شرکت کردم۱، همه میرن تو قسمت رای دهی متن ها واسه بقیه رای منفی میدن |: همچین مردم خوبی داریم ما P: ، عوضش میتونستن رای مثبت بدن که مردم هم انگیزه پیدا کنن که واسه متون دیگه همون کار رو بکنن، فرهنگ، فقط همین ...

بالاخره بعد مدتها متن منم تایید شد، انتظار ندارم اول شم ولی تلاش هم چیز خوبیه D:

اگه دوست داشتین رای مثبت بدین، اگه هم دوست نداشتین رای منفی بدین (;

رای دهی به متن من

متن من:

اگر ده سال از عمرم را دور ریخته باشم ... راستش را بخواهید نمیخواهم با فکری پر از آشوب دنیای کودکیم را پایان بخشم، بزرگترشدن افتخار خاصی ندارد، جز اینکه بیشتر میفهمی و بیشتر میترسی. این آرزوی خوبی است که به ۱۰ سال پیش برگردیم ولی نه با درک امروزی.


۱- مسابقه اگر به ده سال قبل بر میگشتم

۱۱ پیام Like ۷ ۱۸ مرداد ۹۴
ف. ش.
مهدی فرجی
نم باران نشسته روی شعرم ... دفترم یعنی!
نمی بینم تو را ابری ست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می گردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم
تمام هستی ام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم ... کافرم یعنی؟
اگر ده سال برمی گشتم از امروز می دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تن من موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آِنچه می ماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم ... بهترم یعنی

۱۱ پیام Like ۸ ۱۶ مرداد ۹۴
ف. ش.

هوا گرمه، ولی بدنم داره تو آتیش یخ میزنه، نمیدونم چم شده، اصن کیم؟ اصن کجام؟ هیچ چیزی تو ذهنم نیست, نمی تونم به هیچ چیزی فک کنم، میاد و میره، مثه سطل تو خالی شدم، آخرین خاطره‍ ای که داشتم این بود که افتادم، کجا؟ نمیدونم، اطرافم خالیه، مثه سرم، شاید آخرین خاطره ی یکیم، نمیدونم، شاید این یه پایانه، پایانه چی؟نمیدونم، سرم از پوچی لبریزه، میخوام تموم شه، خسته کنندس که فقط یه چیزی جلوی چشام باشه،چی؟سیاهی، یه شعله هایی دارن نزدیک میشن، فقط شعلس، همین، گرماشو رو بدن منجمدم حس میکنم، احساس خوبی داره، اونقد که میخوام توش بسوزم، میخوام برم سمتش، نمیتونم، اوناهم ایستادن، برمیگردن، چرا؟نمیدونم، رفتن، دوباره پوچی، هه، یه نقطه میبینم، کاش تکیه گاهی بود که خودمو سمتش بکشونم، داره بزرگتر میشه، بدنم داره تکه تکه میشه، درد نداره، هرچقد که نقطه نزدیک تر میشه منم از هم میپاشم، یه چیزایی یواش یواش یادم میاد، یه چن نفری که ظاهرن رفتن،کیا؟نمیدونم، داره یواش یواش همه چی یادم میاد، دوستایی که رفتن، عشقی که دیگه نیست، خانواده‍ ای که طردت کردن، کاش همه چی تموم شه، کاش کاش کاش ...، نقطه ی سفیدم رفت، بدنم سرجاش برگشت، یه خنده ی ریزی ته لبام اومد، هه، چه خوشحالی کاذبی، حالا تنهام، تنهای تنها تو سیاهی مطلق

  • محمد علی طغیانی
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • محمد علی طغیانی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • محمد علی طغیانی